بدون عنوان
دیشب رفتیم عروسی دوست بابایی . عروسی رو توی خونه گرفتن با حال بود . امیر جونم اولش کلی ذوق کرد اما بعدش گرمش شد و شروع کرد به گریه کردن تا اینکه خوابید.
نویسنده :
مامان زهرا
12:31